خراب کردم
بد کردم
خسته م
از دست خودم خسته م
با اینکارای بچه گونه
فکر میکنم بزرگم.همه چیزو میفهمم.از پس هر کاری بر میام.
ولی
هیچی نمیفهمم.هیچکاری نمیتونم بکنم.
از دست خودم عصبانیم.
روز بدی بود.و هنوز ادامه داره...
روز کاری بد...
از نظر روحی بد...
برای کسی که برام عزیزه دردسر درست کردم.
حقمه که سرم داد بزنه...دعوام کنه...بهم بد و بیراه بگه...
ولی هیچی نمیگه و این بیشتر عذابم میده...
کاش میگفت چرا ؟تا از خودم دفاع کنم.ولی سکوتش...
اگه تلخی بره تو زندگیش من مقصرم...
اگه بی اعتمادی براش پیش بیاد من مقصرم...
از این قضیه عذاب میکشم.
دیگه پشت دستمو داغ میکنم...
نظرات شما عزیزان: